- پارس
در مورد قوم پارس ابتدا مجازات اعدام را در دوران حاكميت هخامنشيان و ساسانيان بررسي كرده و پس از آن به طور اختصار مجازات اعدام را در دوران صفويه و قاجاريه مرور ميكنيم:
د)دوران هخامنشيان
ظهور سياسي قوم پارس با حاكميت پادشاه هخامنشي آغاز شد. با اينكه از جهاتي چند اين دوران به عنوان دوران افتخار ايران مطرح میشود و وجود قوانين مختلف در آن زمان نشان دهنده تمدن كهن و فرهنگ غني ايران است، ولي از جهت قوانين كيفري، قوانيني شديد و خشن اعمال میشد كه طبق گفته ويل دورانت بعضي از مجازات هاي اعمال شده آنچنان بود كه عقل نمي تواند آن را باور كند.[1]
ويل دورانت به مجازات هاي آن دوره اشاره كرده مینويسد: « بزه هايكوچك را با شلاق زدن كيفر میدادند… گناه هاي بزرگ تر را با داغ كردن، ناقص كردن عضو، دست و پا بريدن، چشم كندن يا به زندان افكندن و كشتن، مجازات میكردند… ولي خيانت به وطن، هتك ناموس، سوزاندن مردگان، تجاوز به حرمت كاخ شاهي يا بي ادبي به خاندان سلطنتي و… كيفر مرگ داشت. در اينگونه حالات گناهكار را ناچار میكردند كه زهر بنوشد يا او را به چهار ميخ میكشيدند يا به دار میآويختند يا سنگسارش میكردند يا جز سر تمام بدن او را در خاك میكردند يا سرش را ميان دو سنگ بزرگ میكوفتند و يا مجازاتي كه عقل نمي تواند آن را باور كند به نام مجازات «دوكرجي» كيفر میدادند. ويل دورانت در توضيح و تشريح مجازات « دوكرجي » مینويسد: گناهكار را كه مقصود شكنجه كردن اوست در يكي از دوكرجي میگذارند و كرجي ديگر را چنان بر وي قرار میدهند كه جز سر و دست ها، تمام بدن وي در ميان آن دو كرجي بماند؛ آنگاه به وي غذا میدهند و اگر از خوردن آن خودداري كرد؛ با داخل كردن ميخي به چشم وي، او را به اين كار وا میدارند. چون خوراك خورد بر سر و صورت او مخلوطي از شير و عسل میپاشند و از همين شربت به وي مینوشانند. به اين ترتيب مگسان بر وي هجوم میآورند و او را در ميان خود میگيرند و از پليدي هاي وي نيز حشرات و كرم هايي توليد میشود و همه ي تن او را میخورد. چون پس از چند روز دانستند كه گناهكار به راستي مرده است كرجي فوقاني را بر میدارند، به اين ترتيب گناهكار پس از چندین روز شكنجه ديدن، جان میدهد.[2]
و) ساسانيان
مجازاتها و به خصوص مجازات اعدام در دوران ساسانيان نيز تفاوت چنداني با دوران هخامنشان نداشت، بلكه در مراحلي، خشونت بارتر از زمان هخامنشيان بود؛ براي مثال مجازات هاي بدني بسيار شديدي از قبيل اعدام، كور كردن، حبس و تازيانه متداول بوده است به ويژه در مورد جرايمي كه عليه پادشاه يا حكومت صورت میگرفت از قبيل جاسوسي و خيانت به كشور، مجازات اعدام توأم با شكنجه و آزار شديد بدني همچون بريدن بيني و گوش و زبان قبل از اجراي اعدام يا مثله كردن، به چهارميخ كشيدن، زنده به گور كردن و نظاير آن را در پي داشت.[3]
سنگسار كردن نيز در دوره ساساني معمول بوده است. جزاي قتل عموماً با شمشير انجام ميگرفت. بعضي جنايات، مثل خيانت به دولت يا دين را با دار زدن مجازات میدادند. گاهي بعد از مصلوب كردن براي عبرت ناظران پوست مجرم را كنده و پُر از پَرِ كاه كرده و بر دروازهشهر میآويختند.[4]
در دوران بعد از ساسانيان و حاكميت اسلام، علي رغم طبيعت عادلانه اسلام در اكثر موارد اعمال مجازات در ايران با خشونت و اعمال سليقه هاي شخصي همراه بود، چه در طول حاكميت بني اميه و بني عباس و چه بعد از آن در زمان سلجوقيان، صفويه، افشاريه و قاجاريه. براي رعايت اختصار به مجازات هايي در زمان حاكميت صفويه و قاجاريه اشاره میشود:
ز) صفويه
با اينكه حكومت صفويه ظاهري مذهبي داشته و از جهاتي چند خود را طرفدار اجراي احكام دين نشان میداد در عين حال اجراي مجازاتها در مواردي، خشن و وحشيانه بود. يكي از شرق شناساني كه سفري به ايران داشته است در مورد مجازات هاي زمان صفويه میگويد: «سوراخ كردن پاهاي محكوم و وارونه آويزان كردن وي بر درخت به گونه اي كه سرش به سوي زمين باشد تا بميرد و در صورت عدم موت، شكمش را با شمشير میدريدند و او گرفتار يك مرگ تدريجي و دردناك میشد؛ زيرا در اين صورت روده هاي وي بر صورتش میريخت و او میبايست آنها را در شكم خود فرو برده و سرانجام با وضع فجيعي جان میسپرد.[5]
ح) قاجاريه
مجازات هاي زمان قاجاريه در خشونت كمتر از دوران صفويه نبود بلكه با به كار بستن ابزار جديد، مجازات هاي خشن تري را نيز اعمال میكردند. كشتارهاي بي رحمانه و ناشي از قساوت قلب آغامحمدخان و به دنبال آن ديگر پادشاهان قاجار، از درآوردن چشم هاي مظلومان و اعدام ميرزا رضاي كرماني كه به سبب اهانت ناصرالدين شاه به سيدجمال الدين اسدآبادي و تبعيد وي از ايران و فسادهاي ديگرش، ميرزا رضا وي را به قتل رساند و سرانجام خود اعدام گشت.[6]
اين شمه اي است از اعمال خشونت در مجازات هاي اعدام در اعصار مختلف كه بر ايران گذشته است. اعمال خشونت در اجراي مجازاتها به ويژه مجازات اعدام نه در ايران، بلكه در ديگر كشورهاي جهان امري عادي بود؛ زيرا راحت ترين و قطعي ترين وسيله براي اعمال حاكميت تلقي میشد. اكنون به طور مختصر نمونه اي از اين رفتارها را در يكي از امپراطوري هاي بزرگ مشرق زمين در قرن هشتم ميلادي و سپس در اروپاي زمان رنسانس و بعد از آن مورد توجه قرار میدهيم:
الف) ژاپن
در ژاپن تازيانه زدن كيفر تخلفات كوچك بود و مجازات مرگ به جرايم بسيار تعلق میگرفت. امپراطور شومو (724-756)كيفر مرگ را ملغي ساخت و آيين دادرسي را بر شفقت نهاد، اما پس از او بر شمار جنايات افزوده شد و امپراطور كونين (777-781) نه تنها كيفر مرگ را مجدداً برقرار ساخت، بلكه دستور داد دزدان را در منظر عام چندان تازيانه بزنند كه به هلاكت برسند. مجازات اعدام انواعي داشت: خفه كردن، سر بريدن، دار زدن، چهار شقه كردن، سوزاندن و در روغن جوشانيدن مجازات ديگر آن بود.[7]
الف) رنسانس
ويل دورانت در كتاب خود، در بحث «قانون در عصر رنسانس»، تحت عنوان « زندگي مردم سال 1517 تا 1564» چنين آورده است:
«سياستمداران و قانونگذاران كه از مبارزه با خوي بشري به ستوه آمده بودند، سهولت كار خود را در آن میديدند كه با وضع قوانين بي رحمانه تبهكاران را كيفر دهند و مردم را با تماشاي شكنجه و اعدام ايشان به عبرت وا دارند. اعدام ممكن بود فقط به وسيله عمل نسبتاً كم آزار قطع سر انجام بگيرد، اما اين مجازات معمولاً امتيازي بود كه به زنان و مردان نجيب زاده ارزاني میشد و كيفر آدم هاي بي سر و پا چوبه ي دار بود.»
يكي از شهرداران سالزبورگ فرماني صادر كرد به اين مضمون: «كسي كه جعل اسناد میكند بايد بر توده آتش بسوزد يا در آب جوش بميرد و كسي كه سوگند دروغ میخورد بايد زبانش را از پشت گردنش بيرون آورد.»
ويل دورانت نتيجه ميگيرد: روي هم رفته قوانين جزايي قرن شانزدهم از قوانين قرون وسطي سخت گيرانه تر و انعكاسي بودند از آشفتگي اخلاقي آن زمان.
ايشان در تأثير اينگونه مجازات هاي خشن در مردم مینويسد:
« مردم از اين كيفر هاي وحشيانه مشمئز نمي شدند و چه بسا كه از شركت در تماشاي اعدامها و شكنجهها لذت میبردند و گاهي نيز دست كمك به سوي جلادان دراز میكردند. هنگامي كه «مونته كوكولي» در زير شكنجه اعتراف كرد كه به فرانسوا پسر عزيز كرده فرانسواي اول سم داده يا قصد داشته سم بدهد؛ دست و پاي او را به چهار اسب بستند و از چهار سو بدنش را شقه كردند. چنانكه روايت شده است: «مردم بقاياي جسدش را ريز ريز كردند، دماغش را بريدند، چشم هايش را از كاسه در آوردند، فك هايش را خرد كردند و سرش را در گل و لاي كشيدند تا پيش از مرگش او را هزار بار كشته باشند.»[8]
ب)پس از رنسانس
پس از رنسانس (قرن هجدهم) نه تنها از شدت مجازاتها کاسته نشد، بلکه در مواردی و در بعضی از کشورها وحشیانه تر از سابق ادامه یافت. ویل دورانت در بررسی تحلیلی کیفیت مجازات در انگلستان سالهای 1714 تا 1756 بیان میدارد: «کیفرهای وحشیانه در ملاء عام مردم را درنده- خو میساخت. به موجب قانونی که در سال 1790 لغو شد، زنی را که به خیانت یا کشتن شوهرش محکوم میشد زنده میسوزانیدند، ولی عرف و عادت اجازه میداد که قبل از سوزانده شدن خفه شود. شکم مردانی را که به جرم خیانت محکوم میشدند هنگام اعدام که هنوز جان به تن داشتند میدریدند و امعاء و احشای آنها را در برابر دیدگانشان میسوزاندند، سپس آنها را سر میبریدند و تکه تکه میکردند.[9]
در زمان بکاریا در میلان در اجرای احکام دادگاه ها، روزانه تا شش نفر اعدام میشدند.[10]
همین مسائل بکاریا را برانگیخت تا با احساس مسئولیت به تحقیق در مورد مسائل جزایی زمان خود پرداخته و سرانجام رساله مشهور خود به نام «جرایم و مجازات ها» را به نگارش در آورد. وی با حمله به مجازاتهای معمول آن زمان، بر لزوم تناسب بین مجازات و زیانی که جرم به جامعه وارد کرده(نه قصد عامل جنایت) تأکید داشت. بکاریا معتقد بود: « سبعیت در مجازات باعث به وجود آمدن سبعیت در خصوصیات اخلاقی، حتی در مردم غیرجنایتکار میشود و سرانجام… مجازات اعدام باید منسوخ شود.»[11]
[1]– همان، صفحه419.
[2]– همان، صص 418-419.
[3]– كريستين سن، آرتور. ايران درزمان ساسانيان، ترجمه رشید یاسمی، جلد3، چاپ سوم، 1345، ص 323.
[4]– احمدي، اشرف.قانون و دادگستري در شاهنشاهي ايران باستان، وزارت فرهنگ وهنر، تهران1354، ص134.
[5]– لاواله، پيترود. سفرنامه پيترود لاواله، ترجمهشعاءالدين شفا، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، تهران1370، صص 376-377.
[6]– کرمانی، ناظم الاسلام.تاريخ بيداري ايرانيان، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، تهران 1346، بخش اول، صص117-101.
[7]– دورانت، ويل.تاريخ تمدن، انتشارات و آموزش اسلامي، چاپ اول، جلد1، تهران 1367، ص913.
[8]– همان، جلد6، صص894-896.
[9]– همان، جلد9، ص77.
[10] – ولیدی، محمدصالح. حقوق جزای عمومی، سمت، چاپ دوم، تهران1372، ص216.
[11]– دورانت، ویل. تاریخ تمدن، انتشارات و آموزش اسلامی، چاپ اول، جلد10، تهران 1367، ص436.